24 آبان ماه، سالروز رحلت مفسّر گرانمایه و فیلسوف جهان تشیع، استاد علامه سید محمد طباطبایی میباشد، نوشتار حاضر که در خصوص شیوههای تفسیری ایشان میباشد، بدین مناسبت تدوین و تهیه گردید که امید است مورد توجه علاقهمندان قرار گیرد.
مفسر عالیقدر، علامه طباطبایی، در زمره حکیمان وارستهای است که انوار الهی بر وجودش تابیدن گرفت و وی را به مقامات بالای معنوی و علمی رساند و به فرزانهای برجسته مبدّل کرد. او اسوه فضیلت و بحری سرشار از معارف و عرفان اسلامی بود. وی این مراتب و کمالات را بهسادگی بهدست نیاورد و در راه اعتلای حق، تزکیه درون، صفای باطن و زُهد، با اخلاصی کمنظیر و صداقتی خاص گام برداشت و با چنین ویژگیهای پسندیده و تواناییهای علمی و کوششهای فکری، به ساحل قرآن و عترت رسید و به تبیین کلام وحی پرداخت.
با قرآن، معارف ملکوتی را درک کرد و با استناد به آیات این کتاب جاوید و برهان رسالت رسول اکرم(ص) به تشریح مباحث اعتقادی و کلامی دست زد و به برکت این توانمندی کوشید تا افکار را بیدار کند، اندیشهها را غنا بخشد و با نوری قرآنی درمیان آحاد جامعه پرتوافشانی کند.
در تشریح نکتههای تفسیری و روایی، شرح صدر داشت و بر این باور بود که علوم و دانستههای بشری نباید چون باری بر دوش ذهن حمل شود و سپس آدمی آنها را بر کلام خداوند و سخن معصوم تحمیل کند و درواقع دانشهای گوناگون باید این زمینه را بهوجود آورد تا تشنگان حقایق ناب با آمادگی افزونتری به خدمت قرآن بروند و از این اقیانوس مقدس و بیانتها جرعههایی جانبخش بنوشند.(1)
علامه طباطبایی دربرابر مسائلی که بر اجتماع میگذشت، احساس مسئولیت کرد و با شناخت موقعیت حساس و درک مقتضیات زمان، تکلیف خویش را بهخوبی فهمید و با تحمل رنجی مداوم تصمیم گرفت احتیاجات واقعی و اساسی نسل جوان را برآورده سازد و از این جهت در زمانیکه تدریس فقه و اصول، مهم تلقی میشد و زمینهساز اشتهار اجتماعی و تحکیم موقعیت علمی بود، تمامی توان خود را بهکار گرفت تا به تکلیف خویش عمل کند و به موضوعات قرآنی با سبکی ابتکاری و شیوهای جالب و جاذب رویکرد داد. (2)
ایشان در این باره مینویسد:
هنگامیکه از تبریز به قم آمدم، مطالعهای در نیازهای جامعه اسلامی و وضع حوزه علمیه قم کردم و پس از سنجیدن آن به این نتیجه رسیدم که این حوزه، نیاز شدیدی به تفسیر قرآن دارد تا مفاهیم والای اصیلترین متن اسلامی و عظیمترین امانت الهی را بهتر بشناسد و بهتر بشناساند.(3)
انگیزه دیگر علامه این بود که در دهههای اخیر تفاسیری نوشته میشد که مؤلفان آنها دربرابر تهاجم فرهنگی غرب، سعی میکردند به جامعه چنین القا کنند که هدف اصلی قرآن تربیت انسانها است. شیخ محمّد عبده که تفسیرالمنار را نگاشت و سیّد قطب که تفسیر فی ظلالالقرآن را نوشت، به جنبههای اجتماعی و تربیتی قرآن پرداختند. اگرچه این آثار دارای نکات آموزندهای بودند، دو اشکال داشتند: نخست اینکه صرفا به یکی از ابعاد قرآن روی آورده بودند، دوم این که دیدگاهشان از سرچشمههای حکمت اهلبیت(ع) بیبهره بود. افرادی چون "طنطاوی" هم صرفا به جنبههای علمی قرآن توجه کرده بودند. علامه از این وضع احساس نگرانی کرد و دیدگاه این مفسران را تصحیح، و تشخیصهای اشتباه آنان را روشن ساخت. مؤلف گرانمایه تفسیر المیزان از جایگاه رفیع مفسّری محقق و حکیمی سترگ با اشراف به ابعاد مختلف فرهنگ اسلامی، اثری ماندگار پدید آورده است که جامع و ناظر بر همه آن چیزی است که در عرصه تفکر زمان میگذشته است. به دیگر سخن، المیزان از تحولاتی که در آن عصر رخ داده، بهره گرفته و براساس واقعیتها و نیازها و در راستای پاسخگویی به مشکلات جوامع اسلامی پدید آمده است.
مؤلف این اثر گرانسنگ چون دیدهبانی بصیر و بافراست تمامی حرکتهای فکری و فرهنگی را در این عرصه زیر ذرّهبین پژوهشهای پُرمایه خود قرار داد و با استفاده از نور قرآن و فرهنگ عترت، اجتماع را با کتابی آشنا ساخت که ضمن آنکه قداست معنوی دارد، میتواند راهنمای بشریت هم باشد و نیز منبعی عظیم برای کاوشگران معارف الهی قلمداد شود.
علامه، افزون بر تبیین آیات و تفسیر ظاهر قرآن، غموض و ابهامهایی را که در فهم آیات مطرح است، در قالب بحثهای مستقلی مطرح کرد و با تکیه بر کلام وحی، صدها معضل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را گشود و بنبستهای موجود در این زمینهها را برطرف ساخت.(4)
این ژرفکاوی، وسعتنظر و مقاصد هوشمندانه، در تفسیر المیزان با حالاتی چون تزکیه و فضایل اخلاقی مؤلفش در همآمیخت و اثری پدید آورد که بیگمان در سیر تفسیرنگاری نظیر ندارد. آن مفسر عالیمقام از چنان روح و معنویت باصفایی برخوردار بود که وقتی به آیات رحمت، غضب و توبه برمیخورد، دگرگون میشد و سرشک از دیدگان میبارید.
استاد سیّدمحمّدباقر موسوی همدانی میگوید:
در یکی از روزهای سرد زمستانی که زیر کرسی نشسته بودیم و من تفسیر فارسی را میخواندم و ایشان متن عربی را، وقتی بحث به آمرزش گناهان و رحمت پروردگار متعال رسید، تأثرشان بهحدّی رسید که نتوانستند به گریه بدون صدا اکتفا کنند و با صدای بلند میگریستند.(5)
این ویژگیها از صداقت، پاکی نفس و اخلاص مؤلف المیزان حکایت دارد و همین خصال پدیدآورنده اثر مزبور موجب شد تفسیر المیزان درمیان تفاسیر دیگر برجسته و ممتاز شود.
علامه طباطبایی با تألیف این کتاب، درس تفسیر المیزان را که قبلاً در حوزهها سابقه نداشت، متداول ساخت. چنین طرحی با آن مایههای والای علمی، از سوی دانشمندی مهذب، مخالفت گروهی تنگنظر تُنُکمایه را که دچار انجماد فکری بودند و هرگونه تحول و ابتکاری را برنمیتابیدند، برانگیخت و حتی کتابی تحت عنوان حولالمیزان علیه تفسیرالمیزان نوشتند و بهقدری این ابرهای تیره و تار و غبار غوغاگران برای خورشید فروزانی چون علامه طباطبایی، مانع و مشکل ایجاد کرد و بهحدی فضای فکری آشفته و پریشان شد که وی ناگزیر شد از برخی مراجع تقلید برای تفسیر مذکور تقریظ بگیرد تا از این رهگذر بتواند آتش ناگواری را که رشکورزان برافروخته بودند، خاموش سازد.(6)
شایان ذکر است هنگامیکه علامه در تبریز بهسر میبرد، تفسیری از آغاز تا سوره مبارکه اعراف بر قرآن کریم نوشت که مختصر بود و از روی همان، تفسیر را تدریس میکرد.
ولی بعدا تفسیر المیزان را به سبک نوین نگاشت. شروع این حرکت بزرگ در سال 1374هـ.ق. و خاتمه آن در شب قدر بیست و سوم رمضانالمبارک سال 1392ه . ق. انجام شده وی ضمن نگارش، برخی مفاهیم و مضامین آن را به طلاب تدریس میکرد.(7)
اقدام خالصانه و عالمانه علامه طباطبایی در عرصه قرآن و تفسیر موجب شد تا محصولِ اهتمامش پایدار بماند و حتی دانشوران به مطالعه آن نیاز مبرمی پیدا کنند؛ چنانچه شهید مطهری متذکر شده است:
اصولاً بیشتر مطالبی را که در کتابها و نوشتههای خود دارم، ریشههایش را از علامه طباطبایی و خصوص از المیزان گرفتهام. علامه شخصیت عجیبی است. ایشان یک سبک بیان و اسلوب خاص دارند. عالیترین مسائل معارف را آنچنان بهراحتی و در جملات کوتاه بیان میفرمایند که وصفناشدنی است. بهنظر من، ایشان مطالب را در یک حالت الهاممانند مینویسند.(8)
امام موسی صدر از دانشمند برجسته لبنانی شیخ محمّدجواد مغنیه، نقل کرده که او میگفته است: "از وقتی المیزان بهدستم رسید، کتابخانهام تعطیل شد و پیوسته این کتاب روی میز مطالعهمن قرار دارد."
تفسیرالمیزان جامعترین تألیف تفسیری جهانِ تشیع در عصر حاضر تلقی میشود که از نظر سبک نگارش درمیان شیعه و سنی، اثری برتر است.(9)
این اثر ثمین در اوج تحولات تفسیرنگاری قرن چهاردهم هجری به رشتة تألیف درآمد و پدیدآورندهاش اگرچه از فضای این ایام متأثر، اما هیچگاه همچون برخی، مرعوب و مجذوب چنین دگرگونیهایی نشد.(10)
علامه طباطبایی برای تدوین تفسیرش به منابع و مراجع متعددی مراجعه کرد امّا هرگز با تسامح و تساهل از این آثار نگذشته و آنچه را نقل کرده با شیوه نقد و تحلیل ارزیابی و مطالب درست را از نادرست تفکیک کرده است. داوری وی درمورد اقوال دانشمندان و نیز رد یا قبول اظهارات آنان در پرتو قرآن است.
دلیل عمده شهرت المیزان در این است که تفسیر مزبور حاوی جوانب و مسائل گوناگون است درحالیکه تفاسیر دیگر از دیدگاه خاصی یا جنبهای کلامی و احیانا از زاویه فلسفی و تمایلات عرفانی به نگارش درآمدهاند. علامه در روشهای تفسیری از علوم گوناگون بهره گرفته و به همین دلیل المیزان در موضوعات کلام، فلسفه، علوم اجتماعی، اقتصاد، اصول، فقه، ادبیات، روایت و عرفان مطالب خواندنی دارد. عامل دیگری که المیزان را برجسته میکند مربوط به پدیدآورندهاش است؛ زیرا علامه در بسیاری از موارد فوق صاحبنظری ریزبین، دقیق و نکتهپرداز بهشمار میرود. ازاینرو هر صاحبفنی با رجوع به این تفسیر میتواند مطالب مطلوب خود را بیابد.
شیوه تفسیری علامه "قرآن به قرآن" است که طیّ آن، به کمک آیات دیگر، از آیهای رفع ابهام کرده است. درواقع در این زمینه، المیزان احیاگر روش تفسیری ائمه هدی علیهمالسلام است. آنچه عظمت این اثر را ارتقا میدهد بهرهمندی گسترده از چنین سبکی است و برخی از محققان معاصر، آن را نوعی الهام تلقی کردهاند. آیتا... سیّدمحمّدحسین حسینیتهرانی گفته است: به علامه عرض کردم وقتی به مطالعه این تفسیر مشغول میشوم، در برخی اوقات که آیات را بههم ربط میدهید و زنجیروار آنها را با یکدیگر موازنه و از راه تطبیق، معنا را استخراج میکنید، جز آنکه بگویم قلم الهام الهی آن را بهدست شما جاری ساخته است تعبیر دیگری ندارم.(11)
علامه، خود، در این باره چنین مینویسد:
"تفسیر آیه با استمداد از تدبر و استنطاق معنای آیه از مجموع آیات مربوطه و استفاده از روایت درمورد امکان. طریق سوم (تفسیر قرآن به قرآن) همان روشی است که در گذشته استنتاج کردیم و آن روشی است که پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله و اهلبیت علیهم السّلام او، در تعلیمات خود به آن اشاره فرمودهاند. چنانکه رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآله میفرماید: «و انّما نزّل لیصدق بعضه بعضا»(12)
امیرمؤمنان(ع) میفرماید: «ینطق بعضه ببعض و شهید بعضه علی بعض»(13)
و از بیان گذشته روشن است که این طریق غیر از طریقهای است که پیامبر فرمودهاند: «هر که قرآن را به رأی خود تفسیر کند، جای خود را در آتش مهیّا نماید»؛ زیرا در این روش، قرآن با قرآن تفسیر میشود، نه با رأی تفسیرکننده.(14)
خداوند سبحان که در قرآن تجلی کرده، کلام خود را بهعنوان «نور مبین» معرفی میکند.(15) امکان ندارد چیزی نور باشد، ولی نکاتی مبهم در آن دیده شود. علامه در مقدمهای که بر تفسیر المیزان نوشته، یادآور میشود:
روشی که در پیش گرفتهایم این است که قرآن را با قرآن تفسیر کنیم و آیه را با تدبر در نظیر آن روش سازیم و مصادیق را بهوسیلة خواصی که خود آیات بدست میدهند بشناسیم. خداوند به صراحت میفرماید: «... وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیانا لِکُلِّ شَیءٍ ...»(16)
چگونه میشود پذیرفت که قرآن بیانگر همه چیز باشد ولی بیانگر خودش نباشد؟ آنچه از تتبع در روایات بهدست میآید، مؤید این است که پیامبر صلّیاللهعلیهوآله که تعلیمیافتة قرآن و معلّمِ آن است و اهلبیت آن حضرت علیهمالسّلام که به تصریح حدیث ثقلین، مقام معلمی و تفسیری قرآن را دارا هستند، قرآن را بدین شیوه تفسیر میکردند و کاوشگر نیرومند حتی یک مورد نمییابد که پیامبر و یا ائمه در تفسیر قرآن از نظریههای عقلانی و یا علمی سود جسته باشند. بدینسان راه روشن و همواری که راهنمایان کلام وحی پیمودهاند ما نیز تا آنجا که میتوانیم به یاری خداوند، این روش را دنبال خواهیم کرد و هرگز در تبیین و تفسیر آیات، به نظریههای فلسفی، آرای، علمی و مکاشفات عرفانی بهره نخواهیم بُرد.(17)
بنابراین هیچ نکته مبهمی در قرآن وجود ندارد تا بخواهیم آن را به کمک غیرقرآن بشناسیم. البته تأکید قرآن بر این است که معارف مکنون مندرج در این کلام را جز پاکان و افراد مطهر درنمییابند.(18) در کلام قرآن، مطهرون نیز معرفی شدهاند.(19)
طبق آن، دست همگان به کلام وحی نمیرسد. تنها پاکان چنین لیاقتی را بهدست میآورند. از سوی دیگر، قرآن اصرار دارد که هرچه رسول اکرم(ص) به شما امر فرمود آن را فرا بگیرید و آنچه را نهی کرد، از آن اجتناب کنید!(20)
و در این ارجاع نیز نکتة مبهمی وجود ندارد. همچنین قرآن، پیامبر را بهعنوان بیانکنندة حدود و جزئیات آیات وحی معرفی میکند:
«... وَ اَنْزَّلْنَا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ مَانُزِّلَ اِلَیْهِمْ ...»(21)
بر این اساس، قرآن در کمال وضوح، پیامبر(ص) و اهلبیت او را مرجع فهم معارف، حدود و قوانین و مانند آن قرار داده است. شیوة خاص المیزان هم به تأسی از روش خاندان عترت در تفسیر قرآن است و نیز علامه در بحثهای تفسیری از روایات این بزرگان کمک گرفته است.
علامه کوشیده است آیات کلیدی و ریشهای قرآن را شناسایی کند و با آنها درهای بسیاری از آیات دیگر را بگشاید. در این مسیر، سخن از کلمه یا کلام مشابه نیست تا فهرستها و لغتنامهها راهگشا باشند، بلکه باید از چنین آثاری پرواز کرد و به کنگرة «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ»(22)
رسید و اسراری را که بر روی نامحرمان مغالیق است، به چهرة خود بهعنوان گشایندهها دید و از چنین آیات کلیدی گرههای بسته را گشود.
این مفسر که آگاهی فراگیری نسبت به تمامی ظواهر قرآن بهدست آورده بود هر آیه را که مطرح میساخت به گونهای دربارهاش بحث مینمود که در سراسر قرآن کریم مطمع نظر بود، زیرا یا از آیات موافق بهعنوان استدلال یا استمداد سخن بهمیان میآمد و یا اگر دلیل و احیانا تأییدی از آیات دیگر وجود نداشت آیة محلّ بحث بهنحوی تفسیر میشد که با هیچ آیهای متناقض نباشد و هرگونه احتمال یا وجهی را که منافی سایر آیات بود، مردود میدانست، زیرا بر این باور بود که تناقض با انسجامِ اعجازآمیز کتاب الهی ناسازگار است.
آشنایی کامل علامه با قرآن نهتنها موجب شد که وی آیات و کلمات را با ارجاع به یکدیگر حل کند بلکه در تفسیر حروف مقطعه نیز همین روش را اعمال میکرد، زیرا به کمک بررسی سورههایی که دارای حروف مقطعة بسیط هستند، مانند «الم» و «ص» و نیز بررسی سورههایی که دارای حروف مقطعه مرکباند، مانند «المص» پی میبرد که حرف مقطع رمزی است به محتوای سورهای و اشارهای سری به مضمون آن دارد. حتی انس فراوان علامه با قرآن کریم موجب شد که وی با تدبر در متن سوره با قطع نظر از مسائل تاریخی، اطمینان حاصل کند که آن سوره مکی یا مدنی است، سپس شواهد نقلی را در این باره تأیید میکرد.
وی از آیات کلیدی قرآن بهعنوان «غرر آیات» یاد میکرد و خاطرنشان میساخت که درخشش چشمگیر چنین آیاتی نهتنها راهگشای بسیاری از آیات دیگر قرآن است بلکه پایة محکمی برای حلّ بسیاری از غموض احادیث خواهد بود.(23)
این شیوه، یعنی پیبردن به کثیری از آیات ازطریق آیههای زیربنایی و معارف کلیدی همان روش ائمه اطهار علیهمالسّلام است که به قول علامه طباطبایی، اگر چنین سبک سابقهداری به نسیان سپرده نمیشد و ادامه پیدا میکرد، بسیاری از اسرار قرآنی آشکار میشد.(24)
روش مذکور، بهترین مصداق برای آیة «... وَ لَوْکَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِاللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافا کَثِیرا.»(25)
است که بهصورت قیاس استثنایی بیان شده است، یعنی: هیچگونه اختلافی در سراسر قرآن مجید نیست. منظور این کلام، فقط بیان عقاید سلبی قضیه نیست که بین معانی قرآن اختلافی وجود ندارد، بلکه مقصود بیان عقد اثباتی آن است؛ یعنی همه مفاهیم قرآنی با هم منسجم و هماهنگاند و به یکدیگر تمایل و گرایش دارند و هر آیه در محتوای خود، صادق و نسبت به مضمون آیات دیگر، بدون واسطه یا باواسطه مصدّق است، چرا که حضرت علی علیهالسّلام تصریح فرمودهاند: «اگر آیات قرآن مصدّق هم نبودند در آنها اختلافات زیادی مشاهده میشد.» و سپس به آیة شریفة فوق استناد کردهاند.(26)
علامه در روش تفسیر قرآن به قرآن تا سوره مبارکة یوسف پیش رفته و بعد از این سوره، روش مذکور را ادامه نداده است. زیرا زمانیکه آیات اولیه را توضیح میداده و تفسیر میکرده، به ناچار تمامی آیات مربوط به آن را از اواسط یااواخر قرآن ذکر کرده و برای تبیین آیات نخستین از آنها کمک گرفته است. از اینرو، زمانیکه همین روش استمرار مییافت، کمکم به آیاتی میرسید که قبلاً توضیح کافی دربارة آنها ارائه شده بود و هرگونه توضیح اضافی موجب تکرار مکررات میشد؛ بدینجهت علامه در اواخر قرآن به توضیح مجدد آیاتی که قبلاً و شاید بارها تفسیر شده بود نیازی ندید و این راز اصلی عدم توضیح آیات در اواخر است.(27)
با بررسیهایی که صورت گرفت، روشن میشود تنها روش معقول و مقبول، تفسیر قرآن به قرآن است و صحّت تفسیر به سنّت قطعی نیز بهنوعی به قرآن بازمیگردد؛ زیرا طبق نصوص معتبر، احادیث باید به قرآن عرضه شوند و روایات معارض با کلام وحی کنار گذاشته شوند. رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآله فرمودهاند:
هر حقی حقیقتی و هر مطلب درستی، درخشندگی و برجستگی خاصی دارد؛ پس هرچه موافق کتاب خدا بود، بگیرید و هرچه غیر از آن بود، رهایش کنید.(28)
امام صادق علیهالسّلام نیز فرمودهاند:
پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله فرمودهاند: «ای مردم! آنچه از من به شما میرسد و موافق کتاب خداست، آن را گفتهام و اگر چیزی از ناحیة من به شما رسید که مخالف کتاب خدا بود، نگفتهام (صحّت ندارد).»(29)
آن حضرت بههنگام تفسیر آیات از قرآن کمک میگرفت و حضرت علیعلیهالسّلام هم در اینباره فرمودهاند:
از بیان الهی استفاده کنید و بدانید قرآن یگانه ناصحی است که خیانت نمیکند و تنها راهنمایی است که گمراه نمیسازد و سخنگویی است که دروغ نمیگوید و کسی با او همنشین نشد مگر آنکه با فزونی و کاستی از کنارش برخاست. فزونی از رشد و هدایت و کاستی در گمراهی. پس درمان خود را از قرآن بخواهید، با دوستی قرآن به خداوند روی آورید و توسط آن از مخلوقات چیزی نخواهید.(30)
سیره امامان و صحابه و تابعین نیز این بوده است که به هنگام تفسیر قرآن از کلام وحی استمداد جویند.(31)
استواری این سبک چنان بدیهی است که اهل تسنن به استحکام آن اذعان کردهاند و زمخشری میگوید: «محکمترین معانی آن است که قرآن به آن دلالت کند.»(32)
طبری در دیباچه تفسیر خود نوشته است: «و کان تعالی ذکره و تقدست اسماءه احکم الحکما و احلم الحکماء و کان معلوما ان ابینالبیان بیانه و افضلالکلام کلامة.»(33)
البته این مفسران ضمن آنکه لزوم تفسیر قرآن به قرآن را پذیرفتهاند، در تفاسیر خود از بهکاربردن این سبک درماندهاند. علامه طباطبایی در جلد اول و نهم تفسیرش یادآور میشود:
این مجموعه (قرآن) در تبیین خودش نیازی به غیر ندارد، اما اینگونه نیست که همة افراد این توان را داشته باشند که از خود قرآن مفاهیم آن را استخراج کنند ولی کسانیکه راسخ در قرآن و معارف آن هستند و از دقت خاصی برخوردارند و مقدماتی از نظر فنون ادبی و لغت قرآنی را میدانند و برای ورود در قرآن اهلیت دارند با تفکر و تأمل میتوانند قرآن را با قرآن تفسیر کنند جز مواردی که نادر و استثنایی است.
دلایل سهگانه ایشان برای اثبات ضرورت رویکردشان به این شیوه چنین است: نخست اینکه قرآن نور مبین است و به غیر خود نیازی ندارد؛ دوم تحدّی قرآن منوط به این است که کلام وحی از غنا و روشنی لازم برخوردار باشد و این تحدّی زمانی کامل است که اولاً فهم قرآن برای مخاطبانش میسر باشد و ثانیا فهم قرآن متکی به دیگری نباشد، سوم در احادیث بسیار تأکید شده است که به قرآن تمسک جویید و روایات را به آن عرضه کنید و این سفارش مؤکد هنگامی صحّت دارد که هرچه در حدیث آمده و از رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآله نقل شده است، از قرآن استفاده شود و اگر فهم قرآن به روایات متوقف باشد، دور لازم میآید.
استاد آیتالله محمّدهادی معرفت میگوید:
علامه میفرماید: قرآن در القای مطالب و بیان مقاصد خود شیوهای غیر از روش متعارف عقلا پیش گرفته است و لذا اگر کسی بخواهد قرآن را با همین سبک و اصول و مقررات متداول در محاوره، تفسیر کند، تفسیرش به رأی است. من وقتی درباره تفسیر و شرایط آن، آفات و منابع تفسیر بررسی میکردم و مینوشتم که اکنون به نام التفسیر و المفسرون چاپ شده است، به این نکته که رسیدم فرمایش علامه را نقل کردم ولی در این اندیشه بودم که چه میخواهد بگوید؟! ازاینرو در کنارش نوشتم: جای تأمل است و باید دقت شود. بدون مبالغه ده سال تمام روی این موضوع فکر میکردم که علامه چه میخواهد بگوید. پس از این مدت به فرمایش ایشان پی بردم. علامه مسئلة نوی را مطرح کرده که هماکنون هم با عنوان شناخت زبان وحی در اروپا مطرح است وهرمنوتیک (تأویل متن) نامیده میشود. میگویند اساسا وحی زبان مخصوصی دارد و عادی نیست. نمیتوان همانگونه که برای تفهیم و تفهم سخنان مردم به سراغ آنان میرویم، بهدنبال زبان وحی باشیم. ایشان میخواهد بفرماید اساسا قرآن زبان خاص و اصطلاحاتی مختص خود دارد و گاه مطالب خود را در قالب واژههایی مطرح ساخته نه براساس عرف عام، بنابراین باید قرآن با فرهنگ خودش تفسیر گردد.(34)
آیتالله جوادیآملی که از روش مذکور در تفسیر قرآن استفاده کرده است، مینویسد:
بهترین و کارآمدترین روش تفسیری قرآن که شیوة اهلبیت علیهالسّلام هم هست، سبک
خاصی دارد که به کمک آن، هر آیه از قرآن کریم با تدبّر در سایر آیات قرآن و بهرهگیری از آنها باز و شکوفا میشود.
وی میافزاید:
از گفتار، رفتار و نوشتار اَقْدَمین، قُدما، مُتأخران و معاصران، عطر دلانگیز قرآن به شامه جان میوزد، لیکن چنین نافهای را باید در سوق کالای گرانبهای المیزان جستوجو کرد.
هزار نقد به بازار کاینات آرند یکی به سکة صاحبعیار ما نرسد المیزان و ما ادراک ما المیزان «ذَلِکَ فَضْلُاللهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ...»(35)
راز کامیابی مؤلف بزرگوار المیزان در تفسیر قرآن به قرآن بعدا روشن خواهد شد.(36) تفسیر کاشف نیز با الهام از روش المیزان به نگارش درآمده است و مؤلفش در مقدمه آن مینویسد:
از آنجا که پارهای از قرآن پاره دیگر را تفسیر میکند، سعی ما بر آن خواهد بود که قرآن را با قرآن تفسیر کنیم. در پذیرش نظریهها و آرای تفسیری در معانی ظاهری و باطنی، قرآن را میزان قرار دهیم.(37)
شهید آیتالله مطهری نیز در بحثهای تفسیری خود که تحت عنوان «آشنایی با قرآن» مجلداتی از آنها به زیور طبع آراسته شده است به سبک علامه طباطبایی نظر دارد.
از ویژگیهای المیزان جمعکردن میان دو شیوه تفسیری ترتیبی و موضوعی است؛ یعنی با رعایت ترتیب در تفسیر آیات بهصورت آیه به آیه و سوره به سوره، از جایگاه رفیع تفسیر موضوعی غافل نبوده است و هر دو جنبه را با کمال دقت و ظرافت دنبال کرده و تفسیری کامل و جامع عرضه داشته است.
علامه طباطبایی تا آنجا که قلم توانای ایشان فرصت یافته، مقاصد عالی و معارف والای قرآن را دستهبندی کرده و آماده و کامل به پژوهشگران روشنضمیر تحویل داده است. وی از طفرهرفتن و گریز به مطالب بیرونی اجتناب کرده و نکات مطروحه را فقط از دیدگاه قرآن و با عرضهکردن آیات، بر یکدیگر، ارزیابی کرده است. از جنبه تفسیر ترتیبی هرآنچه مشتاقان معارف قرآنی، از نکتهها و ظرافتهای ادبی، اشارات علمی، ارزشها، شرح و تفسیر و رفع ابهامها که بدانها نیاز دارند، برآورده ساخته، با ذوقی سرشار و قدرتی شگرف تمامی ابعاد آن را بررسی کرده است.(38)
نواندیشی، جستوجوی نیازهای فکری و روحی افراد اجتماع در پرتو قرآن، دفاع از مبانی دینی و اثبات کارآیی اعتقادات در اداره زندگی بشری و هدایت جوامع انسانی به سوی کمال و سعادت از خطوط برجسته المیزان است. گذشته از اینکه اصل تفسیر، سبک موضوع را دنبال میکند در جای جای این اثر گرانبها مباحث و موضوعات مستقلی به چشم میخورد که بهتناسب مفهوم آیات درجهت حلّ معضلات فکری، فرهنگی و اجتماعی عنوان شده است.
منظور از تفسیر موضوعی آن است که آیات گوناگونی را که دربارة موضوعی خاص در سراسر قرآن، در حوادث و فرصتهای مختلف آمده است جمعآوری و جمعبندی کرده است تا و از مجموع آن، نظر قرآن در موضوع و ابعادی خاص روشن شود. جوانههای این نوع تفسیر در خود قرآن قابل مشاهده است زیرا در تفسیر آیات متشابه از آیات محکم استفاده شده است. سپس ائمة هدی علیهالسّلام این شیوه را به طالبان معارف وحی آموختهاند. از افرادی که در این زمنیه پیشگام هستند علامه مجلسی است که در هریک از فصلهای کتاب گرانسنگ بحارالانوار وقتی به بحثهای مورد نظر میپردازد، آیات مربوط به آنها را هم میآورد. سپس با دیدی کلی به آنها مینگرد و در مواردی نظریات مفسران را نقل میکند و در تبیین آیات میکوشد.(39)
تفسیر پیام قرآن که زیر نظر آیتالله ناصر مکارمشیرازی توسط گروهی از محققان حوزه تألیف شده است، نمونهای از رویکرد به تفسیر موضوعی علامه طباطبایی است. تفسیر موضوعی آیتالله جوادی آملی نیز این ویژگی را دارد. کاوشهایی که شهید آیتالله مطهری در آثاری چون مقدمهای بر جهانبینیاسلامی، فطرت، جهاد، سیره نبوی، خاتمیّت و نظایر آنها انجام داده است نوعی تفسیر موضوعی بهحساب میآیند که متأثر از سبک علامه طباطبایی است.
مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای در کتاب طرح کلی اندیشههای اسلامی، شهید آیتالله بهشتی در کتاب خدا از
دیدگاه قرآن، آیتالله دکتر مفتح در کتاب آیات اصول اعتقادی قرآن، آیتالله مصباح یزدی در کتاب معارف قرآن، آیتالله سبحانی در کتاب مفاهیم قرآن و آیتالله دکتر احمد بهشتی در مجموعة چهار جلدی حکومت در قرآن، انسان در قرآن، خانواده در قرآن و مستضعف در قرآن از سبک علامه طباطبایی پیروی کردهاند. سیدعلیاکبر قرشی در کتاب نگاهی به قرآن، در مبحث عالم خلق و امر، از نویسندگانی است که آرای تفسیری علامه را نقل کرده و بهعنوان نظر برتر، برگزیده است.
مزیت دیگر المیزان در آن است که تفسیر ظاهری و باطنی و نیز مباحث تأویلی هم دارد، آن هم از سنخ حقایق خارجی نه مفاهیم و معانی؛ آنسان که بین ظواهر قرآن همگونی، میان بواطن آیات هماهنگی، و در تأویل آیات همسانی، با رعایت انسجام کامل دیده میشود.
آری! علامه موفق شده است آیات کلیدی قرآن را نیک بشناسد، آنگاه با این مفاتیح در خزاین تأویل را بگشاید و حقایق فراتر از مفاهیم و معانی عادی را دریابد و چراغی فراروی طالبان شناخت معارف اصیل قرآنی برافروزد. علامه با اینکه قبل از هر چیزی بهعنوان شخصیتی فلسفی و عرفانی شناخته میشد، برخلاف بسیاری از فیلسوفان مفسر و عارفان تأویلگرا و یا علمگرایان توجیهگر، کوشید تا قلمرو آرا و فرضیههای علمی و فلسفی را از ساحت قرآن و تفسیر ممتاز کند و آنها را درهم نیامیزد. او نه میتوانست تطبیق قرآن بر فرضیههای جدید را بپذیرد و نه تأویل قرآن بر پایه مکاشفات عرفانی و تصورات اهل تصوف و نه اعتماد کردن بر روایاتی را که از نظر سند، ضعیف، مخدوش و مناقض قرآناند.
علامه معنای متداول تأویل را نمیپذیرد که عبارت است از معنای خلاف ظاهری که مراد باشد و اعتقاد این مفهوم برای تأویل بعدها در جامعه اسلامی رایج شده است. به باور وی، مفهوم تأویل قرآنی عبارت است از: روح حقیقت و معنای مهمی که کلام بازگوکننده آن است و گوینده از آن موضع سخن میگوید و این حقایق تنها دراختیار رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآله و ائمه طاهرین علیهالسّلام است و هماکنون نزد حضرت ولیعصر(عج) است.
اساسا تأویلی که صوفیان به دنبالش رفتهاند با آنچه مورد نظر قرآن است فاصلة زیادی دارد و انحراف این فرقه از همین بدفهمیدن کلمه تأویل و جایگزینکردن آن بهجای تنزیل آغاز شد و به آنجا کشید که هرچه دلشان خواست گفتند و نامش را تأویل قرآن نهادند. همچنین علامه از آنهایی که در علوم اجتماعی و طبیعی غرق شدهاند و میخواهند با دیدگاههای محدود قرآن را درک کنند و آیات قرآنی را با یافتههای علمی تطبیق دهند، انتقاد میکند و خاطرنشان میسازد که آنان با این ذهن تنگ و دربند و مایل به مادهگرایی و باورنکردن چیزی سوای امور مادی و خواص آن، میخواهند کلام وحی را بفهمند! از این جهت گفتند عرش، کرسی، لوح و قلم و جود خارجی ندارند و چنین کلماتی باید تأویل شوند زیرا با این شکل درک نمیشوند. حقایق مربوط به عالم برزخ و معاد را به بهانه اینکه علوم طبیعی، آنها را بررسی نکرده و نمیتواند بررسی کند و ابزارش را هم ندارد، با قوانین و نظامهای مادی توجیه کردند.
علامه این سؤال را مطرح میکند که اگر اینگونه مفسران نمیخواهند چیزی را بر قرآن تحمیل کنند چرا نظریات علمی را مسلّم میپندارند و به خود اجازه نمیدهند از آنها تخطی کنند؟ لذا این گروه، تباهیهایی را بهبار آوردند که در گذشته برخی تفسیرنویسان مرتکب شدند. درنتیجه، روشهای تفسیری قدیم و جدید در یک نارسایی اشتراک دارند و آن عبارت از این است که نتایج بحثهای فلسفی و علمی را بر مفاهیم قرآنی تحمیل کردهاند و تفسیرشان به تطبیق تبدیل شده است و از عوارض این انحراف آن است که بسیاری از حقایق محتوم قرآنی مجاز میگردند و تنزیل آیات جایشان را به تأویلات میدهند.
علامه میافزاید: سرچشمة این اعوجاج و کژفهمی از اختلافات مفسران در درک مفهوم کلمات و آیات نیست زیرا قرآن به لسان عربی مبین است و هیچ فرد عربزبان و نیز غیر آن که به زبان و ادبیات عرب آشنا باشد در فهم آن درنمیماند، بلکه این تصورات ناقص خطورات فکری و برخی پیشفرضهایی است که به قرآن عرضه میشود.
به باور ایشان، با کنار هم نهادن آیاتی که قرینه و مشابه هم هستند باید قرآن را بفهمیم و مصداقهای آنها را مشخص کنیم، آنگاه به سراغ بحثها و پژوهشهای علمی برویم. معنای واقعی تدبر این است که خود را در معرض تدبیر قرآن قرار دهیم و آن را بپذیریم و همگام و همسو با آن حرکت کنیم تا به مقصد مطلوب و مورد پسند قرآن برسیم. همان تدبیر که در امر جهان آفرینش جریان دارد و نظامهای پیچیدة هستی را به یکدیگر میپیوندد در تنظیم و تربیت آیات موجود است. دست تدبیر خداوندی همچنانکه در جزء و کلّ جهان هستی دخالت دارد، در تفصیل آیات بهوضوح دیده میشود.
تدبّر در قرآن، آدمی را به کشف نظامهای حیرتانگیز قرآنی و نظمی مهم میرساند. برای رسیدن به این هدف مقدس باید مفاهیم هریک از آیات را به یاری نظایر آنها توضیح دهیم و بفهمانیم. این راه درست و مسیر هموار فهم قرآن همان روش تفسیری المیزان است و همان مسیری است که معلمان راستین قرآن، یعنی عترت رسول اکرم(ص) هادی آن هستند.(40)
علامه طباطبایی هنگام تفسیر هر سوره، آیات را به بخشهایی تقسیم کرده است، زیرا آیات دارای سیاق واحدی هستند و یا یکی از اهداف سوره را در بردارند. هر بخش امکان دارد مشتمل بر یک یا چند آیه باشد و حتی ممکن است بیش از ده یا بیست آیه را شامل شود؛ اما ایشان سورههای کوتاه را غالبا یکجا بررسی کردهاند. وی در آغاز تفسیر هر سوره، هدف اساسی آن سوره و آیاتش را بیان میکند و میکوشد تا هر سوره را بهطور مستقل، براساس مضامین و مقاصدش شرح دهد.
علامه بر این باور است که تمامی سورهها از نوعی هماهنگی و تمامیت برخوردارند که میان قسمتهای یک سوره یا میان یک سوره و سورههای دیگر یافت نمیشود. بر این اساس، هر سوره درصدد بیان معانی خاصی است و هدف آن جز با درنظرگرفتن تمامی معانی آن تأمین نمیشود. همچنین ایشان در آغاز تفسیر هر سوره، آیات مکی و مدنی را مشخص میکند و گاهی آرای مختلف را در اینباره ارزیابی میکند و چهبسا برخی از آنها را که با سیاق کلی آیات در تعارض هستند مردود میشمارد.
علامه مباحث اعرابی را تا آنجا که به فهم آیه و رفع پیچیدگیها کمک کند، مطرح میسازد و از زیادهروی در بیان اقوال و حالات مختلف نحوی اجتناب میکند. گاهی یک حالت یا بیش از آن، از اشکال و حالات بلاغت، مانند روش التفات و نکرهآوردن، حذف و استعاره و شیوههای دیگر را در آیهای ذکر میکند تا نکته یا مطلبی روشن شود.(41)
علامه طباطبایی میگوید علمای بیان در گذشته برای هر سوره مسئلة حسن افتتاح و حسن اختتام مطرح کردهاند و این را یکی از دلایل اعجاز قرآن دانستهاند و میگویند قرآن بدون مقدمه وارد مطلبی نمیشود بلکه در آغاز دیباچهای لطیف و ظریف میآورد تا ذهن و روح خواننده را مهیا سازد و سپس به مطلب اصلی میپردازد. آنگاه که سوره میخواهد به پایان برسد، جمعبندی میکند و مطالب را ناقص رها نمیکند.
علامه میافزاید: آیا امکان دارد بین آیات هر سوره انسجامی وجود نداشته باشد؟ و توجه مخاطبان را به این نکته معطوب میسازد که ملاحظه کنید اختلاف تعداد آیههای هر سوره روی چه حسابی است؟! چرا یکی 286 آیه دارد و دیگری 3 آیه؟ آیا این وضع بیحساب است؟
علامه متذکرمیشود این واقعیت امری اتفاقی نیست و هر سوره هدفی را دنبال میکند و تا آن هدف کامل نشود،سوره به پایان نمیرسد و اختلاف تعداد آیات هر سوره مبتنی بر هدفی است که در آن سوره دنبال شده است.
این نکات تازه و ابتکاری را علامه طباطبایی مطرح کرده است که پاسخگوی بسیاری از سؤالات است و گوشههایی از حکمت الهی را در تعیین تعداد آیات هر سوره روشن میسازد.(42)
علامه طباطبایی از آیات اصلی و کلیدی قرآن بهعنوان "غرر آیات" یاد میکند. میزان شناسایی آیات زیربنایی برای همة معارفی که علامه ارقام آنها را در تفسیر خود به هفت محور بحثی رسانده است.(43)
همان آیات صریح یا ظاهر معارف توحیدی است، زیرا تمامی مسائل اسلامی که در قرآن، اعم از عقاید، اخلاق و احکام مطرح است به توحید خدای سبحان برمیگردد و با استنباط آیات زیربنایی بر محور یادشده علامه، هر وجه احتمالی را که در بین وجوه و احتمالات گوناگون دربارة آیة مورد بحث شده، مخالف توحید بود، باطل میدانست و هر دیدگاهی را که به توحید نزدیکتر بود، میپذیرفت. ایشان از آن جهت که براساس توحید، تمامی فیضها از سوی خداوند سبحان تنزّل مییابد و هیچ موجودی نه خود مستقل است و نه به غیر خداوند اتکا دارد و نه در محدودة طبیعت خلاصه میشود؛ بلکه تمامی موجودات ریشة غیبی دارند. علامه آیهای را که بر این اصل دلالت دارد و نیز آیاتی را که بر صیانت قرآن کریم از هر گزند تحریفآور مهر تأیید میزند، از غرر آیات میدانست و با استناد به آیة شریفة «وَ اِنْ مِنْ شیءٍ اِلّا عِنْدَنا خَزائِنُه...»(44)
نهتنها مسئلة انزال حدید، پوشاک و پر مرغان و انزال هشت زوج از چهارپایان و مانند آنها را از باب تفسیر قرآن به قرآن حل میکرد بلکه مسئلة تنزیل وحی، فرشته و قرآن و نیز هدایت ملکوتی که مختصِّ مقام امامت است که مصداق «... اَئِمَّة یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا ...»(45)
هستند و نیز موضوع ایمان در عالم ذر و اخذ میثاق به وحدانیت خداوند سبحان و سبق بر قضا و قدر، پیوند لوح و اثبات لوح محفوظ و دیگر مسائل غیبی را در پرتو درک والای خود حل میکرد.(46)
47. میراث ماندگار، ج اول،بخش دوم، ص136.
48. سیره و روش اخلاقی علامه طباطبایی، ابوذر ابراهیمی، ص 44.
49. یادنامة علامه طباطبایی،ص39.
50. المیزان در میان تفاسیر،استاد محمدعلی مهدویراد، کیهان فرهنگی،سال ششم، ش 8.
51. مجله وقف میراث جاویدان،سال اول، شماره اول، ص25.
52. گفتوگو با آیتالله مسلم ملکوتی، بصائر،سال سوم، ویژة علامه طباطبایی.
53. مهر تابان (یاد نامه علامه طباطبایی) سید محمد حسین حسینی تهرانی، ص41.
54. جلوههای معلّمی استاد(مطهری)، ص 174.
55. حق و باطل، شهید مطهری، ص 89.
56. گفتگو با آیت الله محفوظی، بصائر، همان ،ص19.
57. مهرتابان، ص 45.
58. کنزالعمال، حسام الدین هندی، ج اول، ص 619،حدیث 2861.
59. نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 192.
60. شیعه در اسلام، علامه طباطبایی، ص 88.
61. سوره نساء، آیه 174.
62. سوره نحل، آیه 89.
63. المیزان، ج اول، مقدمه علامه.
64. سوره نساء ،آیه 174.
65. سوره احزاب، آیه 32.
66. سوره حشر، آیه 62.
67. سوره نحل، آیه 44.
68. سوره انعام، آیه 59.
69. آیینه مهر، ص 34ـ33.
70. المیزان، ج 1، ص 12ـ10.
71. سوره نساء، آیه 82.
72. نهج البلاغه، ص 61.
73. بصائر، ص 6و12.
74. اصول کافی، کلینی، ج 1، ص 19.
75. همان مأخذ.
76. نهج البلاغه، خطبه 17، فراز دوّم.
77. روش تفسیری علامه در المیزان، مجله مشکوة، ش38، بهار1372، ص 38.
78. همان مأخذ.
79. جامع البیان، طبرسی، ج اول، مقدمه کتاب.
80. گفتگو با استاد آیه الله معرفت، فصلنامه پژوهشهای قرآنی، شماره 9و10،ص273.
81. سوره جمعه، آیه 4.
82. تفسیر تسنیم، آیة الله جوادی آملی، ج اول، مقدمه.
83. تفسیر کاشف، سید محمد باقر حجّتی و سید عبدالکریم بیآزار شیرازی، ج اول، ص 13.
84. فصلنامه پژوهشهای قرآنی، همان ،ص278.
85. همان، ص234.
86. شرح فشردهای بر مقدمه تفسیر المیزان، محمد علی لسانی فشارکی، ص 60ـ54.
87. نک:مجلات گوناگون المیزان.
88. فصلنامه پژوهشهای قرآنی، ص 277.
89. تفسیر المیزان، ج اول، ص11.
90. سوره حجر، آیه 121.
91. سوره انبیاء، آیه 73.
92. آیینه مهر، ص 36.